صبح بازی های ما در فضای باز!


اتاق 16 عاشق بازی و کاوش در بیرون است!
هر بار که کاری شگفت‌انگیز انجام می‌دادیم، یک سنگ “جادویی” در کوزه قرار می‌دادیم.

ما ظرف شیشه ای را با سنگ های جادویی پر کردیم و بنابراین پاداش ما یک صبح بازی و کاوش در بیرون بود!

ببین چی پیدا کردیم!

ما dمتوجه شد که چیزی در درخت زندگی می کند. چه بود؟ به نظر می رسید که نوعی وب وجود دارد!

اینجا چه خبر؟

این دو دختر تصمیم گرفتند برای گنج یابی نقشه های گنج بسازند. آنها در جنگل راه افتادند و سرنخ های خود را کاشتند.

ما dچیزهایی که در زیر پوسته زندگی می کنند کشف شده اند. سانی مدت زیادی را صرف جستجوی موجودات کرد. ما کرم‌ها و صدپاها، عنکبوت‌ها و تخته‌پاها را پیدا کردیم.

ما dموجودات را پوشانده و با ذره بین به آنها نگاه می کند.

ما dموجودات پوشیده شده در داخل کنده های پوسیده است. چوب نرم بود. تعجب می کنم که چرا؟

ما dدر جنگل نیز دوستان پیدا می کند!

ما dچیزهایی در زیر صخره ها و علف ها زندگی می کردند. آنها سعی می کردند از ما پنهان شوند – نمی دانم چرا!!

ما با ریختن آب در یک سوراخ آزمایش کردیم. ما مسائل را تجزیه و تحلیل، دستکاری و حل کردیم. اسکای، لوکاس و لوکا یک لاستیک و یک تکه چوب با سوراخ در آن داشتند. سعی می کردند آب را از سوراخ درخت بریزند و با فنجان از زیر آن را بگیرند.

دشوار بود – اما آنها متوجه شدند که اگر ظرف را در موقعیت مناسب قرار دهید، می توانید آب را بگیرید. پسرها به تلاش ادامه دادند تا اینکه نتیجه داد. خیلی خوب!

ما dصداهای مختلفی را که آلات موسیقی می توانند تولید کنند را آشکار کرد. ما خلاق بودیم، اما پس از آن خانم الیور به ما کمک کرد تا به موقع بازی کنیم، ریتم و ضرب آهنگ را حفظ کنیم، و همچنین با صداهای بلند و ملایم آشنا شدیم.

خانم جانستون با گیتارش آمد و ما یک گروه شدیم. هنگام نواختن در گروهمان آهنگ می خواندیم. ما از بازی کردن لذت بردیم!

ایوان و ایزابل با هم کار کردند تا یک سوراخ بزرگ ایجاد کنند. در حین بازی، ایوان متوجه شد که چرخ دستی راهی عالی برای انتقال خاک، بیل و قطعات پوست است. ایوان و ایزابل در همکاری و همکاری در پروژه خود شگفت انگیز بودند.
ما عاشق یادگیری از طریق بازی وانمودی هستیم!

روی تخته سیاه، کسی فکر کرد که کشیدن یک هدف خوب است. چه بازی سرگرم کننده ای باید در مورد قوانین بازی خود بحث می‌کردیم و یاد می‌گرفتیم که نوبت بگیریم. بچه ها یک پارچه کهنه پیدا کردند تا به سمت هدف پرتاب کنند.

چه لذتی داشتیم همه ما بیرون بازی می کردیم!

چه یادگیری و اکتشاف بزرگی داشتیم!

دیدگاهتان را بنویسید